به یک نگاه اسیر بلا شدن سخت است
به درد عشق کسی مبتلا شدن سخت است
ز بند پای ، به همت توان شدن آزاد
اگربه پای دل افتد، رها شدن سخت است
پر از "من" است زبان جوان و پیر اینجا
برای عاشق ومعشوق "ما" شدن سخت است
مرا که جز به صداقت نگفته ام سخنی
حریف مردم پر مدعا شدن سخت است
دلم چو برف سفید است و همچو آتش گرم
سیاه و سرد چو اهل ریا شدن سخت است
اگر چه وعده وصل تو در میان باشد
به نزد هرکس وناکس دوتاشدن سخت است
دلم هنوز جوان است و پا و دستم پیر
چقدر،دست به دوش عصا شدن سخت است
هزار بوسه بدهکار دست و پای توام
طلب چو بگذرد ازحد ،ادا شدن سخت است
کنون که داغ دلم تازه است، کاری کن
برای زخم قدیمی دوا شدن سخت است