بدون تو بودن ، مگر می شود
مگر روزها بی تو سر می شود
کسی را که دادند از تو خبر
ز هر جز تویی بی خبر می شود
به تو سر سپردم ، به اصرار دل
ولی ، آخرش دردسر می شود
اگر مست چشمان تو شد دلی
چو من در دهان خطر می شود
تو گفتی که حل می شود مشکلم
ولیکن به خون جگر می شود
همه وعده های تو، درسررسید
حواله به روز دگر می شود
تو قصد سفر می کنی و دلم
به دنبال تو در به در می شود
دلم چون گل ست و تو باغ گلی
جدا از تو پژمرده تر می شود
مرا سیل سودای تو می برد
تو را لحظه ای دیده ترمی شود
زدی آتشم ، تا گلستان شوم
چرا شعله هی بیشتر می شود
لبت دم ز صلح و صفا می زند
دو چشم سیاه تو ، شر می شود
تو را می پرستد خدای هنر!
اگر دل شکستن هنر می شود
امید همه زندگی ام تویی
نکن نا امیدم ، اگر می شود