گرچه کوهی، از تو مشتی کاه میماند و بس
دستت از هر خواهشی کوتاه میماند و بس
ابرهای تیره می گیرند راه آسمان
چشمهای در آرزوی ماه میماند و بس
جای لبخندی که میکردی دریغ از دیگران
بر لبانت طرحی از یک آه میماند و بس
گوش بر حرف تو میبندند این نادوستان
محرم راز تو گوش چاه میماند و بس
انتهای این سفر در کولهبار زندگی
درد تنهایی و رنج راه میماند و بس
شعرِآدم از مجموعه "پیله خیال"