پژمرده ام ، افسرده ام ، دلتنگم
ترانه ای ناشاد و بد آهنگم
حزن نهان در ناله های تارم
غم نغمه های زخمه های چنگم
تصویر ساز لحظه های رنجم
از غم پر است دفتر ارژنگم
شوری اشکم ، تلخی اندو هم
در دیده دردم ، بر جبین آژنگم
ابرم ، نقاب تیره خورشیدم
چون کوه، سر در ابر و پا در سنگم
تنها ، مثل قله های سرکش
دلگیر ، مثل دره های تنگم
باغم ، ولی در باد سرد پاییز
پژمرده شد گل های رنگارنگم
عقلم ، ولی در کار آب و نانم
عشقم ، ولی در بند آب و رنگم
فریاد نومیدی ، سکوت تسلیم
بی شوق نام و بی خیال ننگم
غصه گره زد ابروانم را سخت
با خویش هم چون دیگران در جنگم
در دوره تاریک نومیدی ها
بر دار شعر تلخ خود آونگم
.
از کتابِ ( وسوسه سیب )