شعر آدم

شعر  آدم





پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۱۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

پیرمرد

با لبخند از کنارم گذشت:

" رسیدیم ته خط ! "

چه زود

برای من که معنای زندگی سفر است

چه تلخ !

همیشه همین است

وقتی به ته خط می رسی

که وقتش نیست !

۰ نظر ۲۶ مرداد ۹۸ ، ۰۸:۵۹
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

۰ نظر ۲۳ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۴۹
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

۰ نظر ۲۳ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۴۷
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

۰ نظر ۲۰ مرداد ۹۸ ، ۱۵:۱۷
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)
 
من به تمساح دو چشمان شما شک دارم
و به گرگ لب خندان شما شک دارم
سرخی روی شما چیست ؟ اگر آهویید
من به خون خوردن پنهان شما شک دارم
نیست جز سیل ، پی بارش باران شما
من به این شرشر باران شما شک دارم
گرچه سرسبز و پر از گل شود این دشت، ولی
من به خورشید بهاران شما شک دارم
رنگ و رویش به نظر مثل گل باغچه است
من به خار و گل گلدان شما شک دارم
به گمانم که هدف قلب پریشان من است
من به گیسوی پریشان شما شک دارم
هی نگویید که با میوه عصیان قهرید
من به طمع و مزه نان شما شک دارم
هی قسم پشت قسم در پی پیمان شماست
به که سوگند ! به پیمان شما شک دارم
گربه ای کو که بگیرد ز سر احسان موش؟
من به الطاف و به احسان شما شک دارم
ذکر روز و شب تان یاحق و یاهوست،ولی
فاش و بی پرده ، به عرفان شما شک دارم
شطح و طامات نگویید به این پرت و پلا
چه کنم من که به هذیان شما شک دارم
نیست جز وصف لب و چشم در اشعار شما
هوس است این و به دیوان شما شک دارم
ذکرتان بر لب و دل در پی چیز دگر است
به حقیقت که به ایمان شما شک دارم
گر چه در ظاهرتان موی کجی پیدا نیست
من به کج بودن پالان شما شک دارم
نیست شوخی بخدا قصه شک کردن من
به شما ها نه ، به شیطان شما شک دارم
۰ نظر ۱۶ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۴۵
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

۰ نظر ۱۵ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۴۸
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)


۰ نظر ۰۷ مرداد ۹۸ ، ۰۸:۵۹
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

مثل نسیم

بی هیاهو از راه می رسد

مثل غنچه

بی صدا می شکفد

عطرحضورش

لبخندی می شود بر لبانت

و حادثه ای آغاز می شود

به نام عشق
۰ نظر ۰۶ مرداد ۹۸ ، ۰۸:۵۱
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)


۰ نظر ۰۵ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۲۱
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

عجب حالی ست، حالِ عاشقِ پیری شبیه من
تو هم انگار با این قصه درگیری، شبیه من
نگو نه! باورش سخت است هنگامی که می بینم
نشستی گوشه ای، غمگین و دلگیری شبیه من
مرور سال های رفته شد کار شب و روزت
عزادار خودِ در قابِ تصویری شبیه من
نه تاب دل بریدن داری و نه طاقت گفتن
دخیل دامن اقبال و تقدیری شبیه من
به جوی زندگانی، عمرِ رفته برنمی گردد
گمانم روز و شب دنبال اکسیری، شبیه من
پر از شوق پریدن، دور خیزی می کنی هر دم
ولی بر پای تو، پیری ست زنجیری شبیه من

۰ نظر ۰۲ مرداد ۹۸ ، ۱۲:۲۸
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)