شعر آدم

ابوالحسن درویشی مزنگی( آدم )

شعر آدم

ابوالحسن درویشی مزنگی( آدم )

۷ مطلب با موضوع «رباعی» ثبت شده است

 

آن موج کوچکم که به ساحل نمی رسم

مانند یک کلاغ، به منزل نمی رسم

در آرزوی دیدنت، عمری دویده ام

می میرم و به آرزوی دل نمی رسم

 

 

 

خدای ما و خدای شما یکی ست، ولی
نمی رسد به یک آیینه راه ما و شما
خدای ما همه لطف و خدایتان همه قهر
تفاوت است میان نگاه ما و شما

 

 

لقمان  حکیم  شهر  دانایی  بود

یک میکده پر زشور و شیدایی بود

این  آدم  کم  حوصله  امروزی

ضرب المثل صبر و شکیبایی بود

 

مستِ چشمانِ توام، این باده را از من نگیر

لطف کن، این دلخوشی ساده را از من نگیر

از همه دار و ندار من، غروری مانده است

این نشانِ مردمِ آزاده را از من نگیر!

 

این قلب هزار پاره را بند بزن

بین من و تو دوباره پیوند بزن

هرچند که ما باغ زمستان زده ایم

ای غنچه! بیا دوباره لبخند بزن

 

در دل دارم مهر تو، تا جان دارم

وز حسرت تو، دو دیده گریان دارم

آن روز که چون لاله بر آیم از خاک

داغ تو درون سینه پنهان دارم