شعر آدم

ابوالحسن درویشی مزنگی( آدم )

شعر آدم

ابوالحسن درویشی مزنگی( آدم )

مات بازی آسمان نشوی

غافل ازگردش زمان،نشوی

عمر ما  چون نسیم می گذرد

بی خیالِ عبور آن نشوی

پا نَبَر از گلیم خود بیرون

پاپی کار دیگران نشوی

دورشو، دورتر، ز اهل ریا

قاطی خیل زاهدان نشوی

تا نپرسیدی و نسنجیدی

جانب مقصدی روان نشوی

نیستی تو، همین تنِ تنها

پای در بند آب و نان نشوی

با مدارا جهان بهشت شود

هیزم دوزخ جهان نشوی

وقت، سرمایه است و تجربه، سود

سود و سرمایه در زیان نشوی

نمکِ زندگیِ ما عشق است

دور از شور عاشقان نشوی

غم موی سفید را  نخوری

سَدّ عشقِ دلِ جوان نشوی

بنده عشق باش و صاحبِ عقل

تا چو من جزو خاسران نشوی

می رسد دوره حساب و کتاب

غافل از روز امتحان نشوی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.