شعر آدم

شعر  آدم





پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۳۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر آدم» ثبت شده است

 

 

این ماه، پشت ابرها پنهان نمی ماند

این غنچه، تا پاییز در زندان نمی ماند

گل می کند، این بغض های در گلو مانده

خون دلم، در پرده چشمان نمی ماند

شیرینی آغاز سهم ما نشد ، اما

تلخی این افسانه، تا پیایان نمی ماند

پروانه ها را عطر گل، تا باغ خواهد برد

مشتاق بوی دوست، سرگردان  نمی ماند

بر روی ما بستند، آب آرزوها را

اما زمین عشق، بی باران نمی ماند

تا نوشداروی لبان تو طبیب ماست

هر درد، حتی مرگ، بی درمان نمی ماند

نام قشنگ دوست، اسم اعظم عشق است

این راز، جز در قلب ما مهمان نمی ماند

یک روز، اسب بخت ما زین می شود آخر

در پای خر، این گوی و این مبدان نمی ماند

سختی کار ما هم آسان می شود روزی

کار شما هم، تا ابد آسان نمی ماند

دل بسته حرف شما بودیم و می دیدیم

چشمان سیاهت، بر سر پیمان نمی ماند

یک کوه شک در سینه دارد عقل، اما با

اعجاز لبخند تو، بی ایمان نمی ماند

یک روز عقلش می رسد، این طفل بازیگوش

سر به هوا شاید، ولی نادان نمی ماند

سر می دهیم و دستت از دامن نمی داریم

بی تو نشانی از سر و سامان نمی ماند

در قلب از ایمان پُر ما مردم عاشق

جایی برای رخنه شیطان نمی ماند!

 

 

 

۰ نظر ۱۵ اسفند ۰۲ ، ۰۸:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

 

نشسته عقل و خرد در کلاس مکتب عشق
کشیده دانش و حکمت به دیده منت عشق

 اگر چه عقل هزاران دلیل محکم داشت
نشد حریف نگاهت که بود حجت عشق

به آسمان حقیقت رسیدن آسان است
چو آفتاب بسوزی اگر ز شدت عشق

تو را به گوشه محراب وصل راهی نیست
وضوی اشک بگیری مگر به نیت عشق

 حدیث دوست چه گویی به گوش کاسب زهد
ریا فروش ندارد خبر ز قیمت عشق

 بیا و بند محبت بزن به جام دلم
که این شکسته امیدش بُوَد به همت عشق

کمال عشق به از " من " گذشتن است، بیا
به سجدگاهِ " همه او" به قصد قربت عشق

 به عاشقی قسمت می دهم که شادآیی
طریق غصه خلاف است در طریقت عشق

 

۰ نظر ۱۶ بهمن ۰۲ ، ۱۰:۲۶
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

*با آرزوی سلامت دم مسیحایی آواز ایرانی استاد شجریان*

*با بزرگداشت یاد استاد*

 

ای دم گرمت مسیحایی ترین
شور آواز تو شیدایی ترین
جان تو با عشق و مستی آشنا
با معماهای هستی آشنا
آتش طور است آواز شما
نور در نور است آواز شما
ای کلید عشق در دستان تان
با هنر پیوند خورده جان تان
نایّ عشقی و نوای عاشقی
می دمد در تو ، خدای عاشقی
جان عشاقی و جان عشق هم
سر عشق و آسمان عشق هم
تا تو آهنگ وفا سرداده ای
عارفان را شور دیگر داده ای
بی صدایت، جام مستی خالی ست
از حقیقت، روح هستی خالی ست
نغمه هایت بوی باران می دهد
ربّنا یت عطر قرآن می دهد
ای هنر با جان تان آمیخته
باده ها در جام رندان ریخته
شعر با آوازتان معنا شده
نقش زر بر گنبد مینا شده
رازهای عشق شمس و مولوی
فاش گفتی در همایون مثنوی
چون نسیم آرد بم و زیر شما
گوش عالم مست تحریر شما
در گلو داری نی داوود را
نغمه های تار و چنگ و عود را
جان ما دل بسته آوازتان
روح ما همکوک شد با سازتان
با کرشمه ساغر تو خوب تر
از صراحی تو شهرآشوب تر
باده عشاق داری در سبو
از دل مجنون برای ما بگو
تا به آوای شما دل داده ایم
در هوای بیدلی افتاده ایم
یاد ایامی که با رندان مست
گاه می شد تا سحر تنها نشست
چون سیاوش هم زبان آتشی
داغ یک دشت شقایق می کشی
با نوا تان همصدا با غم شدیم
همنوا با ناله های بم شدیم
جان عاشق مست چاووش شما
می رسد تا چشمه نوش شما
تو بخوان تا چشم گل ها وا شود
تا زمستان باز هم رسوا شود
مرغ خوشخوان ! ناله از بیداد کن
باز هم، مرغ سحر، فریاد کن!
 



 

۰ نظر ۰۵ شهریور ۰۲ ، ۰۶:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

۰ نظر ۰۲ شهریور ۰۲ ، ۰۶:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

 

آمدی ما را به عشقت مبتلا کردی و رفتی

بی بهانه، بی خبر، دل را رها کردی و رفتی

از همه مردم بریدم تا بگیرم دامن تو

قطره را از دامن دریا جدا کردی و رفتی

قول دادی که بمانی در کنارم تا به ساحل

در دل توفان مرا بی ناخدا کردی و رفتی

داشتی بر گردن خود رکعتی از دل شکستن

آمدی و دل شکستی و ادا کردی و رفتی

مدعی دوستی در حرف بسیارند  چون تو

قصه ها از عشق گفتی ، ادعا کردی و رفتی

تا بپندارند مردم که تو هم اهل وفایی

آمدی و یک دو روزی را ریا کردی و رفتی

همچو نی ، بودیم از آوای مهرت پر ترانه

سوختی نیزار و نی را بی نوا کردی و رفتی

 

۰ نظر ۲۹ مرداد ۰۲ ، ۰۶:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

۰ نظر ۲۵ مرداد ۰۲ ، ۰۶:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

جامی لبالب از شراب خانگی رسید

پاییز، فصل تازه ئ دیوانگی رسید

صبح است این که دردل گلدان شکفته است

این آیه ها، ز گریه باران شکفته است

باید دوباره، چترهای شوق وا شود

باید دلم، دوباره با عشق آشنا شود

کو اسب چوبی ام، که بتازم به نام تو

افسانه ای دوباره بسازم، به نام تو

کردم هوای چاه و زندان، ای برادران!

کو گرگ؟ تا مرا بدرَّد در خیالتان

در چشمْ آب و بر لبِ خود ناله کاشتم

در شوره زار دل، دوباره لاله کاشتم

پر شد هوای دل ز بوی یاس پر زدن

بال و پرم پُر است، از احساسِ پر زدن

دارد دوباره سر به هوا می شود دلم

از دام عقلِ خیره رها می شود دلم

باید دوباره با دل خود همنوا شوم

از  قید و بند دانش و تقوا جدا شوم

دل می زند نهیب که از تن عبور کن

این بار بی من و شما، در او ظهور کن

وقت است در دو چشم من توفان بپاکنی

بر عهد سیب سرخ عصیانت وفا کنی

بشنو اذان عاشقی، خیرالعمل بخوان

برخیز و یک دو جرعه ازجام غزل بخوان

 

۰ نظر ۲۳ مرداد ۰۲ ، ۰۶:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

۰ نظر ۱۹ مرداد ۰۲ ، ۰۶:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

 

اسیر درد دوا را بهانه می گیرد

دلم دوباره شما را بهانه می گیرد

گمان کنم که هوایی خنده های تو شد

چنین که باد هوا را بهانه می گیرد

کنون که دیدن تان را محال می بیند

ببین چگونه صدا را بهانه می گیرد

ز عهدهای شکسته هزار قصه شنید

هنوز مهر و وفا را بهانه می گیرد

به باغ خاطره بردم کمی هوا بخورد

گل نگاه شما را بهانه می گیرد

حدیث عقل نوشتیم و او نمی خواند

جنون بی سروپا را بهانه می گیرد

تو رفتی و دل من رفت بی تو از دستم

برای گریه عزا را بهانه می گیرد!

 

اسیر درد دوا را بهانه می گیرد

دلم دوباره شما را بهانه می گیرد

گمان کنم که هوایی خنده های تو شد

چنین که باد هوا را بهانه می گیرد

کنون که دیدن تان را محال می بیند

ببین چگونه صدا را بهانه می گیرد

ز عهدهای شکسته هزار قصه شنید

هنوز مهر و وفا را بهانه می گیرد

به باغ خاطره بردم کمی هوا بخورد

گل نگاه شما را بهانه می گیرد

حدیث عقل نوشتیم و او نمی خواند

جنون بی سروپا را بهانه می گیرد

تو رفتی و دل من رفت بی تو از دستم

برای گریه عزا را بهانه می گیرد!



www.shereadm.ir
۰ نظر ۱۷ مرداد ۰۲ ، ۰۶:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

باید بگردم، باز هم پیدا کنم خود را
باید، جدا از این همه غوغا کنم خود را
من که خود از رنگ و ریای خود خبر دارم
یک روز، باید عاقبت رسوا کنم خود را
گاهی خودِ من باعثِ دردسر خویشم
یک جور باید از سرِ خود واکنم خود را
بردارم از دریا دل و، سر از بیابان ها
پرده نشین خانه
ئ تقوا کنم خود را
قاضی شدم، هی حکمِ انکار شما دادم
این بار می خواهم ولی حاشا کنم خود را
من کیستم؟ اینجا چه می خواهم؟ نمی دانم
باید دوباره در خودم معنا کنم خود را !

 

۰ نظر ۱۴ مرداد ۰۲ ، ۰۶:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)