شعر آدم

ابوالحسن درویشی مزنگی( آدم )

شعر آدم

ابوالحسن درویشی مزنگی( آدم )

نه بگویی جان تو شر می شوم

دست در دامان خنجر می شوم

دوستت دارم ، بیا با من بمان

دوست نه ؛ این بار شوهر می شوم

تو برای من پرنسس می شوی

من   پرنس قصر قیصر می شوم

چند روزی در محل کن پرس و جو

خوب خوبم ، با تو بهتر می شوم

پهلوانم ، عاشق کباده ام

ذره ای چاقم که لاغر می شوم

گر پسندت نیست اسم من، بگو!

جای اسکندر، مظفر می شوم

با قناری قهر کردم جان تو

بی خیال هر چه کفتر می شوم

باد را از کله بیرون می کنم

تو بخواهی پاک پنچر می شوم

بی سواتم ؛ بی کمالاتم ، درست

با تو اهل درس و دفتر می شوم

پول دارم مدرکش را می خرم

از همه در علم سرتر می شوم

به گل چادر گلدارت قسم

گر چه خارم، بی تو پرپر می شوم!

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.