آن موج کوچکم که به ساحل نمی رسم
مانند یک کلاغ، به منزل نمی رسم
در آرزوی دیدنت، عمری دویده ام
می میرم و به آرزوی دل نمی رسم
آن موج کوچکم که به ساحل نمی رسم
مانند یک کلاغ، به منزل نمی رسم
در آرزوی دیدنت، عمری دویده ام
می میرم و به آرزوی دل نمی رسم
خدای ما و خدای شما یکی ست، ولی
نمی رسد به یک آیینه راه ما و شما
خدای ما همه لطف و خدایتان همه قهر
تفاوت است میان نگاه ما و شما
لقمان حکیم شهر دانایی بود
یک میکده پر زشور و شیدایی بود
این آدم کم حوصله امروزی
ضرب المثل صبر و شکیبایی بود
مستِ چشمانِ توام، این باده را از من نگیر
لطف کن، این دلخوشی ساده را از من نگیر
از همه دار و ندار من، غروری مانده است
این نشانِ مردمِ آزاده را از من نگیر!
این قلب هزار پاره را بند بزن
بین من و تو دوباره پیوند بزن
هرچند که ما باغ زمستان زده ایم
ای غنچه! بیا دوباره لبخند بزن
اسطوره شد این قصّه، از افسانه گذر کرد
از مرز جنون، این دل دیوانه گذر کرد
این شعله سرکش، نشود رام به یک جام
سرمستی ما، از سر میخانه گذر کرد