این قلب هزار پاره را بند بزن
بین من و تو دوباره پیوند بزن
هرچند که ما باغ زمستان زده ایم
ای غنچه! بیا دوباره لبخند بزن
اسطوره شد این قصّه، از افسانه گذر کرد
از مرز جنون، این دل دیوانه گذر کرد
این شعله سرکش، نشود رام به یک جام
سرمستی ما، از سر میخانه گذر کرد
تا نشکند دلت، به دوایی نمی رسی
این گونه پرغرور، به جایی نمی رسی
بی بالِ عشق، از بیابان می توان گذشت
تا کعبه می روی، به خدایی نمی رسی!