از های و هوی باد و توفان می توان گذشت
با بی خیالی از زمستان می توان گذشت
اینجا قرار مردمان بر بی قراری است
از حرف و قول و عهد و پیمان می توان گذشت
این روز ها، از آبرو و غیرت و شرف
حتی برای لقمه ای نان می توان گذشت
تنها شمایلی از آدم در میان ماست
از نام پر ز ننگ انسان می توان گذشت
دیوارهای سر شکن دارد ولی چه باک
همت کنی از این خیابان می توان گذشت
زخم دل شکسته محتاج طبیب نیست
خو چون کنی به درد ز درمان می توان گذشت
چون پای عشق در میان باشد چه جای جان!
مانند آب خوردن از آن می توان گذشت
ای صد فرشته مست یک جرعه دهان تو
با خنده ات ز حور و غلمان می توان گذشت
گر پیرو پیمبر دیوانگان شوی
از عقل و عشق و دین و ایمان می توان گذشت
■ این غزل رابا صدای هوش مصنوعی بشنوید: