شعر آدم

شعر  آدم





طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۱۴۴ مطلب با موضوع «غزل» ثبت شده است

۰ نظر ۲۸ خرداد ۹۹ ، ۰۸:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

 

 

روزگارم غرق در دلتنگی است

ساز من محکوم بد آهنگی است

واقعیت را  نمی بیند  کسی

وقتی عینک های آنان رنگی است

شهر آهن ، شهر سیمان ، شهر دود

قلب های مردمانش سنگی است

نه مروت ، نه مدارا هست شان

هر که را دیدم خروس جنگی است

از سپیدی روی شان ، چون رومیان

روی دل هاشان سیاه زنگی است

عشق آنان با هوس آمیخته

دوستی شان خالی از یکرنگی است

گاری دنیای آنان پر شتاب

چرخ دل هاشان دچار لنگی است

خواب و آب و نان آنان روبراه

مشکل اصلی شان فرهنگی است

۰ نظر ۱۷ خرداد ۹۹ ، ۱۳:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

مقصود هستی چیست جز در عشق پیچیدن

چون کعبه، دور خانه معشوق چرخیدن

من از تو پرسیدم شروع عشق را، گفتی:

اول بساط عقل را از خانه بر چیدن

گفتم: نشان عاشقی، خندیدی و گفتی:

از دوست تلخی دیدن و اما نرنجیدن

گفتی چه داری آرزو، خندیدم و گفتم:

همراه تو سیب از درخت آرزو چیدن

گفتم که از عشق انتظارت،پاسخم دادی:

همچون چراغی بر سیاهی نور پاشیدن

گفتی کجای عاشقی را دوست تر داری

گفتم: نشستن تا سحر روی تو را دیدن

گفتی پس از آن، آمدم نزدیکتر گفتم:

مانند پروانه، گل روی تو بوسیدن

گفتی هوس وسواس شیطان است می دانی

گفتم بله، باید از این خناس ترسیدن

پرسیدمت :مرز میان ما و شیطان چیست

خندیدی و دادی جوابم : عشق ورزیدن!

۰ نظر ۱۲ آذر ۹۸ ، ۰۹:۴۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

هرچند که نغمه خوان باغیم همه
در جامه
ی بلبلان کلاغیم همه
در حرف هوادار گل و در پرده
با لشکر خار و خس ایاغیم همه
از آتش دل نشانه ای در ما نیست
با این همه مدعی داغیم همه
یکرنگی و راستی زما بیزار است
در زمره یاران نفاقیم همه
پیش بینی مان نمی توان کرد ، اصلا
چون تاس، اسیر جفت و تاقیم همه
در زهد رساله می نویسیم ولی
در بندگی ساعد و ساقیم همه
در محفل عقل پر ملالیم ، اگر
در مجلس هزل سردماغیم همه
هم شاعر دربار شب تاریکیم
هم مدعی نسل چراغیم همه

از فیس و افاده گرچه نفرت داریم
در باطن خود گنده دماغیم همه
بد بوست هر آنچه دور از دسترس است
هر چند سراسر اشتیاقیم همه
گر دست دهد سواری اسب مراد
بر زین ، پی دزدی یراقیم همه
برنامه وطرح و هدفی نیست به کار
دنباله روان اتفاقیم همه
بیزار ز کار و کوشش و سعی و تلاش
ما عاشق ترشی سماقیم همه
گولت نزند شعار آزادی ما
شمشیر زنان اختناقیم همه
گر کار به دست دیو افتد روزی
در خدمت حضرتش چماقیم همه
در نزد قوی نماد ضعفیم ، ولی
در پیش ضعیف قلچماقیم همه
مرز بشر و غیر بشر نادانی ست
ما ساکن خط افتراقیم همه
گویند که ما اشرف مخلوقاتیم
هرچند که آشفته دماغیم همه
گر مادر روزگار آید به سخن
ما ناخلفان ، رانده و عاقیم همه
آن روز که داوری به عدل است و داد
بی حرف و حدیث نقره داغیم همه

۰ نظر ۰۳ آذر ۹۸ ، ۰۹:۴۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)