شعر آدم

شعر  آدم





طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طنز» ثبت شده است

 

ما مردم خرسند و درویشیم

آزاده از هرچه کم و بیشیم

دنیا پر از گرگ است از هر سو

بیچاره ما دراین میان میشیم

هر چه عسل در کوزه آنها

ماها فقط در معرض نیشیم

آن دیگران چون پسته خندانند

ما له شده مانند کشمیشم

شادی نصیب ما نمی گردد

ما زاده اندوه و تشویشیم

بس درد دیدیم در نگاه خلق

فارغ ز رنج و غصه خویشیم

در بازی اهل زمانه ما

یا ششدریم، یا یکسره کیشیم

حرف دل ماها فقط آه است

ما مردم خرسند و درویشیم

۰ نظر ۲۳ خرداد ۰۲ ، ۰۶:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)
 

منشاعشق و عاشقی هوس است

عشق باآن رَجیم هم نفس است

نیست جایی نشانِ عاشقِ پاک

حرف مفت است،اَکذبُ القصص است

عشق گه تلخ و گاه شیرین است

عقل اما میانه و مَلَس است

عشق وقتی که معرکه گیرد

عقلِ بیچاره را کلاه پس است

تجربه کرده ام که می گویم

بشنوی حرف، اگر به خانه کس است

آدمی در مثل اگر باغ است

عقل گل، عشق، مثل خار و خس است

عشق چون شاخه اضافه و عقل

باغبان است و قیچی و هرس است

تو که عمری گذشته از عمرت

بگذر از عشق، بچه بازی بس است!

عشق را پای عقل قربان کن

تیغ تیزی اگر به دسترس است

عقل یعنی رها شدن، رستن

عشق دیوانه لایق قفس است

هر دو دارند بال و پر، اما

عقل سیمرغ و عشق خرمگس است

۰ نظر ۲۳ شهریور ۹۹ ، ۰۸:۲۴
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

 

شکلی شبیه مردمان محترم دارد

گوشه لبخندش کمی ته رنگ غم دارد

مثل همه مدعیان اهل اندیشه

او هم همیشه لای انگشتش قلم دارد

اما ندیدم یک دو خطی چیز بنویسد

انگار کبریت سوادش نیز نم دارد

امروز از او هیچ کاری برنمی آید

هر "پس چه شد "پاسخ "فردا می کنم" دارد

هنگام پیروزی خودش هست و تلاش او

روز شکستش تا بخواهی متهم دارد

آزاده ای اهل تواضع که شب و روزش

در پیشگاه اهل قدرت پشت خم دارد

رفتار او مانند ماری خوش خط و خال است

اما نه از نوع خطرناکش که سم دارد

از کوزه عقلش نمی هرگز نمی بینی

در حرف هایش تا بخواهی " من منم " دارد

در عشق از مجنون ، صدها بار عاشق تر

همراه لیلا ، دو سه تا شیرین هم دارد

وقتی شنیدم ادعای شاعری کرده

فهمیده ام مانند من یک تخته کم دارد

 

#ادم

۰ نظر ۲۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۲۶
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)