مثل یک اتفاق ناگاهیم
سال ها می شود که در راهیم
به گمانم مسیر ما کج بود
عابر کوره های بیراهیم
بلد راه عاشقان شده ایم
در ترازوی عقل گمراهیم
سن عقلی ما حدودا پنج
در سجل گرچه بعد پنجاهیم
به حساب کسی نمی آییم
هستِ نادیدنی چو اشباحیم
عاشق قد و قامت شیریم
در پی دمب گرگ و روباهیم
نیست در ما، بلند پروازی
پی دیوارهای کوتاهیم
ظاهر و باطنی سوا داریم
روز درویش و نیمه شب شاهیم
گرچه بی بهره ایم ز زیبایی
همچو یوسف همیشه در چاهیم
نه بد بد نه خوب خوب ، وسطیم
از بد و خوب خویش آگاهیم
هر چه در این جهان نشانه او
پس من و تو هم آیت اللهیم
هر چه هستیم ، راضی ایم به آن
یکی از شاکران درگاهیم
تویی که پاک تری از تبار آینه ها
مرا به من بنما، بی غبار آینه ها
بیا که مانده به در ،چشم های نمناکم
در انتظار شما، مثل چشم تار آینه ها
شبیه اشک بر این زندگی تلخ ببار
که تا دوباره دهد گل ، بهار آینه ها
نشسته گرد بر اهواز آسمان دلم
گرفته مثل دلم روزگار آینه ها
مر ا که بر سر من سنگ غصه می بارد
نشانده اند چرا، در کنار آینه ها
همیشه داغ دل از درد بی کسی ام بود
شدم در آتش تو، دغدار آینه ها
نیامدی و قرار از دل صبورم رفت
بگو کجاست دوباره، قرار آینه ها
دلم شکستی و عیبی در این شکستن نیست
شکستن است ، پایان کار آینه ها