شعر آدم

ابوالحسن درویشی مزنگی( آدم )

شعر آدم

ابوالحسن درویشی مزنگی( آدم )

تویی که پاک تری از تبار آینه ها

مرا به من بنما،  بی غبار آینه ها

بیا که مانده به در ،چشم  های نمناکم

در انتظار شما، مثل چشم تار آینه ها

شبیه اشک بر این زندگی تلخ ببار

که تا دوباره دهد گل ، بهار آینه ها

نشسته گرد بر اهواز آسمان دلم

گرفته مثل دلم روزگار آینه ها

مر ا که بر سر من سنگ غصه می بارد

نشانده اند چرا،  در کنار آینه ها

همیشه داغ دل از درد بی کسی ام بود

شدم در آتش تو،  دغدار آینه ها

نیامدی و قرار از دل صبورم رفت

بگو کجاست دوباره،  قرار آینه ها

دلم شکستی و عیبی در این شکستن نیست

شکستن است ، پایان کار آینه ها

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.