۰ نظر
۰۷ دی ۰۰ ، ۱۰:۰۰
پیش نگاه گرم تو ، عین حبابم
چون دانه های برف ، زیر آفتابم
لب های تو رنگ شراب ناب دارد
من تشنه یک جرعه زآن جام شرابم
گاهی دراین فکرم که توخواب وخیالی
شاید که عمری من گرفتار سرابم
شاید همین باران که می بارد توباشی
خودخواهی من مثل چتری شد حجابم
لبخند گل داری به روی قلبی ازسنگ
من هم شبیه گندم در آسیابم
از آتش دوزخ ، ندارم باک فردا
با قهر خود ، تو سخت تر دادی عذابم
دست از سرم ای آرزوی وصل بردار
تا با خیال دیدنش امشب بخوابم
مانند مردی مانده در زنجیرعصیان
تیغ قلم در دست ، فکر انقلابم
شد دفتر شعرم پر از فریاد نام ات
من شاعر فریاد های بی جوابم