خاموشم اما درغمت چشمان تر دارم
می ترسم اما باز هم میل خطر دارم
پاییز در راه است و من چون باغبان پیر
یک باغ پر ازشاخه های بی ثمر دارم
تاکی به دنبال سراب آرزو باشم
از این بیابان خسته ام، میل سفر دارم
افتاده ام بر خاک اگر چه پیش پای تو
مانند شک، یک کوه اما و اگر دارم
از دیگران جای شکایت نیست وقتی که
از شاخه خود دسته در دست تبر دارم
بی تو، پریدن مثل شادی رفته از یادم
هرچند مثل یک کبوتر بال و پر دارم
با بوسه ای یک روز، مثل آفتابی گرم
از راز پنهان دل خود پرده بردارم
هرچند پایانی ندارد این شب تیره
چشم امید اما به رؤیای سحر دارم
۰ نظر
۲۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۵۵