موها سپیدتر شدند و دل سیاه تر
پیمانه پر شدست و دفتر پر گناه تر
زاهد به جامه ایم و در دل مثل دیگران
در پی پول و قدرتیم و اهل جاه تر
دادیم ز دست پاکی دوران کودکی
با یاد آن شود دو دیده گاه به گاه تر
آن ترکه ها که دست ما دید از معلمان
تبدیل کردمان به گرگی سر به راه تر
انسان تباه می شود در این ریا شهر
عامی چون من تباه و آن عالم تباه تر
از بره ها چو گرگ ها، زخمی ست گردمان
سلطان حسین ما شد از عباس شاه تر
بیچاره ما عصا به دست کور داده ایم
افتاده ایم به چاله ای از چاه چاه تر
وارونه است کار جهان، تجربه کرده ام
هر کس که مدعی بود، پر اشتباه تر
از سادگی تا خرخره غرقیم در کلاه
بر سر نرفت هیچکس را زین کلاه تر
کردیم اعتماد به ابلیس و عاقبت
شد روزمان ز روی شیطان هم سیاه تر
معصوم چشم تو در این دنیا غریبه است
از دیده ات ندیده ام غمگین نگاه تر
به آیه آیه چشم سیاه تو سوگند
به سوره سوره صبح نگاه تو سوگند
به باغ پر عطش لاله های لبخندت
به رازهای نگفته ، به آه تو سوگند
به آبشار شب پر شکوه گیسویت
به شمع روشن روی چو ماه تو سوگند
به توبه های شکسته ، به دست های دعا
به تکه های دل بی گناه تو سوگند
دلم به یاد تو آهنگ زندگی دارد
به آیه آیه چشم سیاه تو سوگند