شعر آدم

ابوالحسن درویشی مزنگی( آدم )

شعر آدم

ابوالحسن درویشی مزنگی( آدم )

موها سپیدتر شدند و دل سیاه تر

پیمانه پر شدست و دفتر پر گناه تر

زاهد به جامه ایم و در دل مثل دیگران

در پی پول و قدرتیم و اهل جاه تر

دادیم ز دست پاکی دوران کودکی

با یاد آن شود دو دیده گاه به گاه  تر

آن ترکه ها که دست ما دید از معلمان

تبدیل کردمان به گرگی سر به راه تر

انسان تباه می شود در این ریا شهر

عامی چون من تباه و آن عالم تباه تر

از بره ها چو گرگ ها، زخمی ست گردمان

سلطان حسین ما شد از عباس شاه تر

بیچاره ما عصا به دست کور داده ایم

افتاده ایم به چاله ای از چاه چاه تر

وارونه است کار جهان، تجربه کرده ام

هر کس که مدعی بود، پر اشتباه تر

از سادگی تا خرخره غرقیم در کلاه

بر سر نرفت هیچکس را زین کلاه تر

کردیم اعتماد به ابلیس و عاقبت

شد روزمان ز روی شیطان هم سیاه تر

معصوم چشم تو در این دنیا غریبه است

از دیده ات ندیده ام غمگین نگاه تر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.