شعر آدم

ابوالحسن درویشی مزنگی( آدم )

شعر آدم

ابوالحسن درویشی مزنگی( آدم )

نیست اقرار زبان، همپایه ایمان دل

با حضور قلب امضا می شود پیمان دل

دل بریدی و نمی دانی که بعد رفتنت

مانده روی دوش عقلم، پیکر بی جان دل

عقل می خواهد، مرا با مصلحت میزان کند

عشق اما می دهد فرمان، شوم میزان دل

نیستم دیوانه گاهی گر کنم دیوانگی

عقل هم سر می گذارد، گاه بر دامان دل

عقل می گوید جواب سنگ ها ، جز سنگ نیست

گر شکست او دل ، تو بشکن نیز دل تاوان دل

خرده بر رفتار هر لحظه دگرگونم نگیر

گاه در فرمان عقلم ، گاه در فرمان دل

بی دلی درد بزرگ مردم این روزهاست

کاش یک روزی ببارد آسمان ، باران دل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.