دارد دوباره سر به هوا می شود دلم...
جامی لبالب از شراب خانگی رسید
پاییز، فصل تازه ئ دیوانگی رسید
صبح است این که دردل گلدان شکفته است
این آیه ها، ز گریه باران شکفته است
باید دوباره، چترهای شوق وا شود
باید دلم، دوباره با عشق آشنا شود
کو اسب چوبی ام، که بتازم به نام تو
افسانه ای دوباره بسازم، به نام تو
کردم هوای چاه و زندان، ای برادران!
کو گرگ؟ تا مرا بدرَّد در خیالتان
در چشمْ آب و بر لبِ خود ناله کاشتم
در شوره زار دل، دوباره لاله کاشتم
پر شد هوای دل ز بوی یاس پر زدن
بال و پرم پُر است، از احساسِ پر زدن
دارد دوباره سر به هوا می شود دلم
از دام عقلِ خیره رها می شود دلم
باید دوباره با دل خود همنوا شوم
از قید و بند دانش و تقوا جدا شوم
دل می زند نهیب که از تن عبور کن
این بار بی من و شما، در او ظهور کن
وقت است در دو چشم من توفان بپاکنی
بر عهد سیب سرخ عصیانت وفا کنی
بشنو اذان عاشقی، خیرالعمل بخوان
برخیز و یک دو جرعه ازجام غزل بخوان