خدای ما و خدای شما یکی ست، ولی
نمی رسد به یک آیینه راه ما و شما
خدای ما همه لطف و خدایتان همه قهر
تفاوت است میان نگاه ما و شما
خدای ما و خدای شما یکی ست، ولی
نمی رسد به یک آیینه راه ما و شما
خدای ما همه لطف و خدایتان همه قهر
تفاوت است میان نگاه ما و شما
تو و شانهٔ باد و زلف پریشان
من و حسرت و آه و دو چشم گریان
تو میرفتی و من پی خاطراتت
محله محله، خیابان خیابان
در این خشکسالی مهر و محبت
نگفت آسمان حرفی از ابر و باران
نه گوشم شنید عاشقانه صدایی
نه شد دیدگانم به یک خنده مهمان
به چشمان تو بسته بودم دلم را
بریدی چه ساده، شکستی چه آسان
ندارم پس از تو به دنیا امیدی
ندارد امیدی بهجز عشق انسان
پس از آن شکستن، پس ازآن بریدن
امیدم به مرگ است، از تو چه پنهان
کسی در سینه دارد می زند طبل عزا امشب
مگر شمر نگاهت کرد قصد قلب ما امشب
میان قتلگاهم با دل صد پاره افتاده
نشسته سوگوار من غریب و آشنا امشب
نمی تابد بر این ویرانه از امیّد سوسویی
ندارد دور خود پروانه، شمع اشک ما امشب
پریشان مو، گریبان پاره ، در سوگ تو می گریم
ز دلتنگی، نمی گیرد غمت در سینه جا امشب
دلم در حسرت یک جرعه دیدار تو می سوزد
صدای العطش می آید از این نینوا امشب
دعا کردم ، نکردی استجابت، سنگ دل ! آخر
شکایت می برم از تو به درگاه خدا امشب
تو اسم اعظم عشقی، تو نام دیگر لیلا
من از دیار جنونم، همیشه بی تو و تنها
تو آن سپیده صبحی، که می شود نوروز
من آن غروب سیاهم، که می شوم یلدا
من آن نهال نحیفم که ریشه ام خشکید
من آن شبم که ندارم، در پی ام فردا
نه ذرّه ام که کند جذب، مِهر خورشیدم
نه قطره ام که کنم خانه، در دلِ دریا
گرفته دور و برم را حصار خاموشی
تو بی خبر که سکوتت چه می کند با ما
امیدْ بسته به تو، مثلِ من، هزار اگر
در انتظار تو اینجا، من و هزار امّا
پر است خواب من از لحظه های آمدنت
صدای پای تو، تعبیر می شود آیا ؟