تو اسم اعظم عشقی، تو نام دیگر لیلا
من از دیار جنونم، همیشه بی تو و تنها
تو آن سپیده صبحی، که می شود نوروز
من آن غروب سیاهم، که می شوم یلدا
من آن نهال نحیفم که ریشه ام خشکید
من آن شبم که ندارم، در پی ام فردا
نه ذرّه ام که کند جذب، مِهر خورشیدم
نه قطره ام که کنم خانه، در دلِ دریا
گرفته دور و برم را حصار خاموشی
تو بی خبر که سکوتت چه می کند با ما
امیدْ بسته به تو، مثلِ من، هزار اگر
در انتظار تو اینجا، من و هزار امّا
پر است خواب من از لحظه های آمدنت
صدای پای تو، تعبیر می شود آیا ؟