در آستین ما همیشه مار بود و بس!
سه شنبه, ۱ شهریور ۱۴۰۱، ۰۸:۰۸ ق.ظ
از باغ زندگی نصیبم خار بود و بس
از یار هرچه دیده ام، آزار بود و بس
از دوستان نداشتم جز خنجری به پشت
در آستین ما همیشه مار بود و بس
هر شاخه ای که کاشتم شد دسته تبر
پایان کار هر درختی دار بود و بس
قفلِ دلی به شاکلید صبر وا نشد
اصرار ما نتیجه اش انکار بود و بس
شاید به دیگران از آن گنجینه داده اند
سهم من و دل من اما بار بود و بس
دل رابه هرکه داده ام، آمد شکست ورفت
افسانه های عاشقی پندار بود و بس
عالی بود