شعر آدم

شعر  آدم





طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۴۶۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ابوالحسن درویشی مزنگی» ثبت شده است

۰ نظر ۰۹ مهر ۹۸ ، ۰۸:۳۳
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

۰ نظر ۰۸ مهر ۹۸ ، ۰۹:۳۵
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

هوا ز بوی خوش تو معطر است، بیا
بیا که بی تو دلم باغ بی بر است، بیا
زشوق دیدنت ای دلبر همه ماهه
ببین دو دیده زخون جگر تر است، بیا
بیا که جیب تهی می کند بهانه تو را
بیا بیا که تمنای آخر است، بیا
صدای ناله ی مردم گذشت از سرِ برج
حسابِ ما ز سر ما کچل تر است، بیا
اگر در آمدنت بیش از این کنی تاخیر
شوم اسیر طلب کار پول پرست، بیا
دل از ملامتِ بقال و طعنه ی قصاب
در آستانه ی سنکوپ دیگر است، بیا
مگو به من که وفا در مرام خوبان نیست
بیا! بیا! که مرا دیده بر در است، بیا

۰ نظر ۳۰ شهریور ۹۸ ، ۱۰:۵۴
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

 

من دایره ی بسته و تو نقطه ی پرگار

از فاصله ها خسته و از هندسه بیزار

دوریم ز هم مثل دو تا خط موازی

دستم به تو هرگز نرسد، مثل گل و خار

در دفتر تقدیر نوشتند که باشم

من مدعی شمع و تو پروانه ی انکار

فالی زدم و خواجه چنین گفت به پاسخ:

افتاده به فال تو و او سایه ی دیوار

در عشق رسیدن نه محال است و نه ممکن

اثبات شد این مساله در مرکز آمار

لبریز شد از اشک طلب کاسه ی صبرم

هی می پرد این پلک چپ و می دهد اخطار

من خسته شدم بس که دویدم پی سایه

طفل دلم اما چه کنم، می کند اصرار

روز و شب من پر شده از دستِ تمنا

عاشق شده ام، عاشق تو، می کنم اقرار

همراه هوس راه به جایی نبرد کس

گر طالب یاری دل از این قافله بردار

۰ نظر ۲۵ شهریور ۹۸ ، ۱۳:۰۱
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

پیرمرد

با لبخند از کنارم گذشت:

" رسیدیم ته خط ! "

چه زود

برای من که معنای زندگی سفر است

چه تلخ !

همیشه همین است

وقتی به ته خط می رسی

که وقتش نیست !

۰ نظر ۲۶ مرداد ۹۸ ، ۰۸:۵۹
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

۰ نظر ۲۳ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۴۹
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

۰ نظر ۲۳ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۴۷
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

۰ نظر ۲۰ مرداد ۹۸ ، ۱۵:۱۷
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)
 
من به تمساح دو چشمان شما شک دارم
و به گرگ لب خندان شما شک دارم
سرخی روی شما چیست ؟ اگر آهویید
من به خون خوردن پنهان شما شک دارم
نیست جز سیل ، پی بارش باران شما
من به این شرشر باران شما شک دارم
گرچه سرسبز و پر از گل شود این دشت، ولی
من به خورشید بهاران شما شک دارم
رنگ و رویش به نظر مثل گل باغچه است
من به خار و گل گلدان شما شک دارم
به گمانم که هدف قلب پریشان من است
من به گیسوی پریشان شما شک دارم
هی نگویید که با میوه عصیان قهرید
من به طمع و مزه نان شما شک دارم
هی قسم پشت قسم در پی پیمان شماست
به که سوگند ! به پیمان شما شک دارم
گربه ای کو که بگیرد ز سر احسان موش؟
من به الطاف و به احسان شما شک دارم
ذکر روز و شب تان یاحق و یاهوست،ولی
فاش و بی پرده ، به عرفان شما شک دارم
شطح و طامات نگویید به این پرت و پلا
چه کنم من که به هذیان شما شک دارم
نیست جز وصف لب و چشم در اشعار شما
هوس است این و به دیوان شما شک دارم
ذکرتان بر لب و دل در پی چیز دگر است
به حقیقت که به ایمان شما شک دارم
گر چه در ظاهرتان موی کجی پیدا نیست
من به کج بودن پالان شما شک دارم
نیست شوخی بخدا قصه شک کردن من
به شما ها نه ، به شیطان شما شک دارم
۰ نظر ۱۶ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۴۵
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

۰ نظر ۱۵ مرداد ۹۸ ، ۰۹:۴۸
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)