سه شنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۴۸ ق.ظ
قلب چون
آیینه را آهی ، سراپا بشکند
یک نگاهت صبر
صد ایوب ، یکجا بشکند
شمع عمر ما ،
به بازی نسیمی بسته است
پاره سنگی می
تواند ، جام مینا بشکند
گر دل آن
سنگدل با دل شکستن خوش شود
ما رها کردیم
در دستان او ، تا بشکند
برسر هر کوچه
، جمعی مدعی در های وهو
پهلوانی کو !
که تا این جمع غوغا بشکند
زیر بار غم
دوتا شد ، پشت ما دلدادگان
می شود روزی
بیاید ، پشت غم را بشکند
گر چه نوح
عشق ، کشتیبانی دل می کند
ترسم این
زورق ، میان موج غم ها بشکند
آتش عشق است
و با آتش توان خاموش کرد
همچو شیرینی
مگر ، بازار لیلا بشکند
نیستم نومید
، از روی سیاه بخت خود
این شب تیره
، یقیناً صبح فردا بشکند