آوار فریاد
چهارشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۶:۰۰ ق.ظ
حرف هایش طعم عجیبی دارد
شبیه مزه خاطرات تلخ
وقتی با لبخند همراه می شود
چشم هایش برق عجیبی دارد
شبیه آخرین سوسوی شمع
در چشم سپیده دم
.
سرد و یخ زده
انگشت هایش حس عجیبی دارد
شبیه پرتو آفتاب
در غروب جمعه دی ماه
دستی نگاهش را می بندد
دستی لبخندش را پاک می کند
و در سکوت زندگی
فریادی در من آوار می شود!
(از کتابِ جورِ دیگر دیدن)