من و سکوت و نگاهِ کسی که اینجا نیست
یکی شبیه دو چشم زنی که لیلا نیست
دریده پیرهنِ یوسفی درونِ دلم
خراشِ خواهشِ دستی که در زلیخا نیست
صدای موج بلند است در سکوتِ شبم
کناره های سرابی که حرف دریا نیست
جنون گرفته سر و پایِ روزگارِ مرا
کجا روم که در این شهر، کوه و صحرا نیست
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.