عصا بگیر و از این شهر مردگان بگذر!
پنجشنبه, ۱۷ شهریور ۱۴۰۱، ۰۸:۰۰ ق.ظ
به باد می دهد آخر زبان سرخ سرت را
بسوزد آتش این عاشقانه بال و پرت را
زمانه کور و کر است و کسی نمی بیند
نه ناله های لبت را نه اشکِ چشمِ تَرت را
ز باغ می گذرد، بی خیالِ خاطره ی تو
بدون آنکه بگیرد ز قاصدک خبرت را
گل امید نمی روید از درخت خیالت
بزن به ریشه این باغِ بی ثمر، تبرت را
عصا بگیر و از این شهر مردگان بگذر
که این دیار، به چیزی نمی خرد هنرت را