شعر آدم

ابوالحسن درویشی مزنگی( آدم )

شعر آدم

ابوالحسن درویشی مزنگی( آدم )

 

دوبار فصل زمستان ، دوباره برف وکلاغ

دوباره فصل نگاه های گرم و قهوه داغ

 

دوباره بازی سیگار و "ها " و خندیدن

دوباره قصه چتر و لب تو بوسیدن

 

کلاغ و برف و من و کاج سبز اینجاییم

دوباره بی تو در این عصر سرد تنهاییم

 

دوباره پشت کدامین چراغ جا ماندی

که باز از من و کاج و کلاغ جا ماندی

 

ببین که شب شد و فانوس ماه روشن نیست

تو نیستی و چراغ نگاه روشن نیست

 

نگاه من به ته پیچ کوچه زنجیر است

نیامدی و اذان می دهد خبر : دیر است !

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.