کشتی ما به آخرِ توفان نمیرسد
يكشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۶:۰۰ ق.ظ
بازی روزگار به پایان نمیرسد
کشتی ما به آخرِ توفان نمیرسد
شب تا سحر نشسته در راهِ اجابتیم
دستِ دعای ما به آن دامان نمیرسد
مشتاق دیدن طبیب چشم های توست
بیمارِ عشق، گر چه به درمان نمیرسد
ما را به بوی غنچهای مهمان کنی بس است
سهمی به ما از آن لبِ خندان نمیرسد
چون بیدِ مانده در زمستانیم و عمرِ ما
تا فصلِ سبزِ زلفِ پریشان نمیرسد
راه خطای عهد شکستن، به جان تو
حتی به انتهای خیابان نمیرسد
دست ریا به پرده کعبه رساندهای
دستِ دلت به خانه ایمان نمیرسد