از شب تیره سپیدی سحر دارم طلب
از دعا و آه پر سوزم اثر دارم طلب
رفت ایام جوانی در پی علم و هنر
شور و شوق عاشقی پیرانه سر دارم طلب
چون عروس عشق بی چون وچرا دل می برد
عشق را بی هیچ اما و اگر دارم طلب
شاخه های بخت ما از روز اول خشک بود
میوه ای از این درخت بی ثمر دارم طلب
گفته بودی شرط دل داری تو سر دادن است
تا نهم سر پیش پای تو تبر دارم طلب
تا به کی مانند مرغان دانه بر چینم ز خاک
چون عقاب از زندگانی بال و پر دارم طلب
چون جوانی، نیستم این روز ها اهل خطر
وصل می خواهم ولی بی دردسر دارم طلب
ما قناعت پیشگان با بوی بادامی خوشیم
از دو چشم نازنینش یک نظر دارم طلب