تو و شانهٔ باد و زلف پریشان
من و حسرت و آه و دو چشم گریان
تو میرفتی و من پی خاطراتت
محله محله، خیابان خیابان
در این خشکسالی مهر و محبت
نگفت آسمان حرفی از ابر و باران
نه گوشم شنید عاشقانه صدایی
نه شد دیدگانم به یک خنده مهمان
به چشمان تو بسته بودم دلم را
بریدی چه ساده، شکستی چه آسان
ندارم پس از تو به دنیا امیدی
ندارد امیدی بهجز عشق انسان
پس از آن شکستن، پس ازآن بریدن
امیدم به مرگ است، از تو چه پنهان