نیست یک پنجره بر دیوارهای رو به رویم
پنجشنبه, ۲۵ شهریور ۱۴۰۰، ۰۷:۰۰ ق.ظ
دیوارهای بی پنجره
از شراب زندگی، خالیِ خالی شد سبویم
گوش کن! این گام های مرگ، می آید بسویم
می مکد زالوی حسرت، قطره قطره هستی ام را
فرصتی باقی نمانده، قصه هایم را بگویم
سال ها رفتم به دنبال نشان دوست هر جا
چیزی از ایمان نشد جز شک، نصیب جستجویم
هیچ چرخی، بر مراد ما نزد، یک دور چرخی
نیست یک پنجره بر دیوارهای رو به رویم
داشت صدها اژدها هر آستین دوست در خود
خار سهمم بود، هر جا خواستم گل را ببویم
به گمانم درد تنهایی من واگیر دارد
می گریزد دوست هم، چون دیگران از گفت و گویم
گوش کن! آوای پای مرگ را، نزدیک تر شد
هست در این لحظه، دیدار تو تنها آرزویم