شعر آدم

ابوالحسن درویشی مزنگی( آدم )

شعر آدم

ابوالحسن درویشی مزنگی( آدم )

مجنون شدم ، مجنون بی لیلا بدون تو
باید چگونه سر کنم حالا بدون تو
رفتی به این گمان که رهایم کنی ز خود
من می شود که من شوم، آیا بدون تو
ماه هست و چشمه ونسیم ویک سبوغزل
اصلا چه فایده همه دنیا بدون نو

تو ، آیه جمال آن معشوق عاشقی
معنا نداشت واژه زیبا ، بدون تو
تو چشم های دلبری داری، نمی شود
دروازه های عشق، هرگز وا بدون تو
من ماهی دچار تنگ حسرت توام
شوری نداشت بوسه دریا بدون تو
از های و هوی اهل هوا، دل گرفته ام
بی هر چه دیگری خوشم ، الّا بدون تو
حوای من ، هوای سیبت کرده ام بیا
انگار در جهنمم ، اینجا بدون تو !

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.