يكشنبه, ۱۱ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۰۰ ق.ظ
یک عشق ناله کردم و فریادرس نبود
در خانه دل تو، گویی هیچکس نبود
گفتم به دل که عقل، منع عشق کرده است
این حکم هم برای آن دیوانه بس نبود
حتی نسیم، بوی گل از او دریغ داشت
در دشت زندگانیاش جز خار و خس نبود
یک بال هم، در آسمان وصل پر نزد
در سرنوشت این کبوتر، جز قفس نبود
سرشاخههای شوق او را سر بریدهای
فصل بهار، موسم داس و هرس نبود
میخواستم بنوشم از جام صدای تو
حتی شمارههای تو در دسترس نبود
دل از سر هوای این دنیا گذشته است
دیوانگی پیریاش، اصلاً هوس نبود