باده تو و ساغر تو و پیمانه تو باشی
مقصود و مراد دل دیوانه تو باشی
با شوق رسیدن به لبت "می" شود انگور
یک روز، اگر ساقی میخانه تو باشی
ای کاش که توفان بوزد ازطرف عشق
من موی پریشان شده و شانه تو باشی
کافر شده ام کعبه دل جای تو شد، تا
من زائر و تنها بت بتخانه تو باشی
آوار کنم خانه دل را به هوایت
گر گنج نهان در دل ویرانه تو باشی
آتش زده ام در دل دیوانه که شاید
بر شعله این سوخته، پروانه تو باشی