تا به کی از چشم مشتاقان خود پنهان شوی
وقت آن شد در دل ویران ما مهمان شوی
من کویر خشک، باشد، چشمه ی جاری تو باش
من چو قلب شورهزارم، کاش تو باران شوی
ماه رویت را برون آر از حجاب موی خود
تا شبی هم چلچراغ جمع درویشان شوی
مثل موجی، ایستادم پیش روی بادها
تا شوم طوفان، که شاید نوح کشتیبان شوی
خوب میدانم تو هم ای عشق! روزی میرسد
مثل هر مشکل، برای عاشقان آسان شوی
روزهای دفتر شعرم، بدون تو شب است
مثل خورشیدی بیا، تا شمس این دیوان شوی